کد مطلب:29969 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:82

شکنجه کردن دوستداران او و آواره ساختن و کشتن آنان












6332. شرح نهج البلاغة:گزارش شده است كه محمّد بن علی باقرعلیه السلام به یكی از یاران خود گفت:«فلانی! چه قدر از قریش، ستم دیدیم و بر ما چیره گشتند! و چه قدر شیعیان و دوستداران ما ستم دیدند!

پیامبر خدا در گذشت و به مردم، خبر داد كه ما سزاوارترینِ مردم [ در سرپرستی ]بر آنان هستیم. قریش، علیه ما همدست شدند تا آن كه حكومت را از سر جای خودش بیرون بردند و با همان حق و حجّت ما، بر ضدّ انصارْ استدلال نمودند. آن گاه، حكومت را دست به دست گرداندند تا این كه به ما باز گشت؛ ولی باز، بیعت ما را شكستند و علیه ما جنگ به راه انداختند؛ و صاحب حكومت (علی علیه السلام)، همواره در سختیِ فزاینده بود تا این كه كشته شد.

آن گاه با پسرش حسن علیه السلام بیعت شد و با او پیمانْ بسته شد؛ ولی بعداً به وی نیرنگ زدند و او را تسلیم كردند. عراقیان به وی هجوم آوردند، تا آن جا كه خنجری در پهلویش فرو بردند و سپاهش را غارت كردند و خلخال مادران فرزندانش را بردند تا این كه با معاویه مصالحه كرد و خون خود و خاندان بسیار اندك خویش را حفظ كرد.

آن گاه، بیست هزار نفر از عراقیان با حسین علیه السلام بیعت كردند؛ ولی بعداً نیرنگ زدند و در حالی كه بیعتش بر گردنشان بود، بر وی خروج كردند و او را كشتند.

پس از آن، ما اهل بیت، همواره خوار گشتیم و مورد ستم قرار گرفتیم، كنار زده شدیم، اهانت شدیم، محروم گشتیم، كشته شدیم و ترسانده شدیم، بر خون خود و خون دوستدارانمان در امان نبودیم.

و دروغگویان منكر [ منزلت ما]، به خاطر دروغ و انكارشان، جایگاهی به دست آوردند كه به وسیله آن، در هر شهری به حاكمان خویش و قاضیان جور و كارگزاران بد، تقرّب جستند و احادیث ساختگی و دروغ برایشان خواندند و از ما چیزهایی نقل كردند كه نگفته بودیم و انجام نداده بودیم تا ما را در بین مردم، مبغوض سازند.

بزرگ ترین و بیشترینِ این كارها در زمان معاویه، پس از شهادت حسن علیه السلام بود كه شیعیان ما در هر شهری كشته شدند و با اندك گمان یا اتّهامی، دست ها و پاها قطع شد و هر كس كه از او به عنوان دوستدار ما یا مرتبط با ما یاد می شد، زندانی گشت یا اموالش به غارت رفت و یا خانه اش ویران شد. و گرفتاری های ما، همچنان تا زمان عبید اللَّه بن زیاد (قاتل حسین علیه السلام) افزوده می شد.

سپس حَجّاجْ سر رسید و هر كه را خواست، كشت و با هر گمان و تهمتی آنان (شیعیان) را گرفت. كار به جایی رسید كه اگر به كسی «زِندیق» یا «كافر» می گفتند، برایش دوست داشتنی تر از آن بود كه به وی «شیعه علی» بگویند.

نیز چنان شد كه افراد خوش نام - كه شاید به واقع، پرهیزگار و راستگو هم بودند - در فضیلت برخی از والیان گذشته، احادیثی بزرگ و شگفتْ نقل می كردند، حالْ آن كه خداوند متعال، هرگز چنین فضیلت هایی را برای ایشان نیافریده بود و نه آنان چنین بودند و نه چنین اتّفاق افتاده بود. آنان می پنداشتند كه این احادیث، حق اند؛ زیرا بسیاری از كسانی كه به دروغگویی و یا كم پَروایی شناخته نمی شدند، آنها را روایت كرده بودند».

ابو الحسن، علی بن محمّد بن ابی سیف مداینی، در كتاب الأحداث آورده است كه:پس از عام الجماعه (سال گردهمایی)، معاویه در بخش نامه ای به همه كارگزارانش نوشت:تعهّد [ حكومت] از كسی كه چیزی از فضایل ابو تراب و خاندانش را نقل كند، برداشته است.

پس، خطیبان در هر روستا و هر منبر، علی علیه السلام را نفرین می كردند، از او برائت می جستند و درباره او و خاندانش بد می گفتند.

كوفیان، به خاطر بسیار بودن شیعیان علی علیه السلام در كوفه، گرفتارترین مردم بودند. معاویه، زیاد بن سمیّه را بر آن جا گمارد و بصره را هم به قلمرو وی افزود. او به جستجوی شیعیان پرداخت - و او آنان را می شناخت؛ زیرا در روزگار علی علیه السلام از آنان بود - و آنان را در زیر هر سنگ و كلوخی [ یافت و] كشت، و یا ترساند. او دست ها و پاها را برید، چشم ها را میل كشید، آنان را به شاخه درختان بست، طردشان نمود و از عراقْ بیرون كرد، تا جایی كه در كوفه شیعه شناخته شده ای نمانْد.

معاویه به همه كارگزاران خود نوشت كه آنان نباید گواهی هیچ یك از شیعیان علی علیه السلام و خاندان وی را بپذیرند. معاویه به آنان نوشت:در اطرافتان، شیعیان عثمان و دوستداران و وابستگان او و نیز آنان را كه فضایل (برتری ها) و مناقب (بزرگی های) او را روایت می كنند، بنگرید و آنان را در نشست هایتان بخوانید و مقرّبشان بدارید و بزرگشان بشمارید و هر چیزی را كه فردی از آنان روایت می كند، به همراه نام وی، نام پدر و نام خاندانش برایم بنویسید.

آنان چنین كردند و در باب برتری ها و بزرگی های عثمان، بسیار نقل كردند، به خاطر این كه معاویه به آنان پاداش، لباس، هدیه و زمین می داد و اینها را در بین عرب و غیر عرب (مَوالی) تقسیم می نمود.

این كار به همه شهرها گسترش یافت و [ گروهی] برای به دست آوردن منزلت و دنیا، با هم مسابقه می دادند. چنین نبود كه یكی از مردم، پیش كارگزاری از كارگزاران معاویه بیاید و فضیلت و منقبتی برای عثمانْ نقل كند، ولی نام وی نوشته نشود و مقرّب نگردد و مورد توجّه قرار نگیرد. تا مدّت ها كار، چنین بود.

سپس معاویه به كارگزارانش نوشت:درباره عثمان، حدیث، بسیار شده و در هر جا و در هر كوی و ناحیه، پراكنده گشته است. وقتی نامه من به دست شما رسید، مردم را به روایت نمودن در فضایل صحابه و دو خلیفه اوّل، فرا بخوانید و هیچ حدیثی را كه یكی از مسلمانان درباره فضایل ابو ترابْ نقل می كند، رها مكنید، مگر آن كه در برابرش، حدیثی در فضیلت یكی از صحابه همانند علی مطرح كنید، كه این كار برای من دوست داشتنی تر و چشم نوازتر، و در برابر استدلال های ابو تراب و شیعیانش كوبنده تر، و برای آنان از احادیث فضایل و مناقب عثمان، سخت تر است.

نامه وی برای مردم، خوانده شد. روایت های ساختگی و بی پایه بسیاری در فضایل صحابه نقل شد و مردم در نقل این دستْ خبرها، كوشش بسیار نمودند و با یادكرد آنها، منبرها را آراستند. نوشته هایی به معلّمان بچه ها داده شد و آنان به كودكان و نوجوانان از این قبیل حدیث ها بسیار آموختند، تا جایی كه این احادیث [ ساختگی ]را همچون قرآن، یاد گرفتند و روایت كردند. آنان حتّی به دختران و زنان و خدم و حشم خود هم آموختند و سال ها چنین كردند.

سپس معاویه، در بخش نامه ای به كارگزارانش در همه شهرها نوشت:بنگرید و هر كس را كه علیه وی دلیلی (مبنی بر این كه وی علی و خاندانش را دوست دارد) اقامه شد، نامش را از دیوان، پاك كنید و او را از عطا و سهمش [ از بیت المال]، محروم كنید.

او نامه ای دیگر، ضمیمه آن ساخت كه:هر كس به دوستداریِ این قوم (علی و خاندانش) متّهم شد، تنبیهش كنید و خانه اش را ویران سازید.

در هیچ جا، گرفتاری و بدبختی، بیشتر از عراق و بویژه كوفه نبود، به طوری كه اگر شخص مورد اطمینانی نزد یكی از شیعیان علی علیه السلام می آمد، او وی را به اندرون خانه اش می برد و در آن جا اسرارش را می گفت و از خدمتكاران و بردگانش می ترسید و تا هنگامی كه از وی برای كتمان سخن، سوگندهای شدیدی نمی گرفت، با وی حرف نمی زد.

از این رو، حدیث های ساختگی، فراوان شد و بُهتان، منتشر گشت و فقیهان، قاضیان و كارگزاران بر همین روش، پیش رفتند.

در این قضیّه، قاریان ریاكار و مستضعفانی كه به خداترسی و عبادتْ تظاهر می كردند، بیشترین نقش را داشتند. آنان احادیث بسیاری ساختند تا بدین وسیله، پیش حاكمانشان بهره مند شوند و به مجالس ایشان نزدیك گردند و به اموال، اثاثیه و منزل، دست یابند.

این اخبار و احادیث، كم كم به دست دیندارانی رسید كه دروغ و بهتان را حلال نمی شمردند. آنان با این پندار كه این اخبار و احادیث، درست اند، آنها را قبول كردند و روایت نمودند، كه اگر می دانستند این روایاتْ ساختگی اند، هرگز آنها را روایت نمی نمودند و قبول نمی كردند.

روزگار، چنین گذشت تا آن كه حسن بن علی علیهما السلام در گذشت و بلا و فتنه فزون شد و هیچ كس از این قبیل مردم ( شیعه علی علیه السلام) باقی نماند، جز آن كه بر خون خود، نگران و یا در زمین، آواره بود.

پس از شهادت حسین علیه السلام، كار، سخت تر گشت و عبد الملك بن مروان به حكومت رسید. او بر شیعه سخت گرفت و حَجّاج بن یوسف را بر آنان گمارد.

اهل عبادت و صلاح و دین، از طریق دشمنی با علی علیه السلام و دوستی با دشمنان وی و دوستی با كسانی كه در بین مردم با عنوان دشمن علی علیه السلام مطرح بودند، پیش حَجّاج، تقرّب جستند و نیز درباره فضل و سابقه و بزرگواری ایشان (مخالفان علی علیه السلام)، بسیار روایت كردند و درباره علی علیه السلام بسیار به كوچك شمردن، عیبگیری، طعن و بدگویی پرداختند، به گونه ای كه [ روزی، ] فردی - كه گفته می شود پدر بزرگ عبد الملك بن قریب اَصمعی بوده است - در مقابل حَجّاج برخاست و فریاد زد و گفت:ای امیر! خانواده من درباره ام ستم روا داشته اند و مرا «علی» نامگذاری كرده اند. من، فقیر و بیچاره ام و به عطای امیر، نیازمند.

حَجّاج، به وی خندید و گفت:به خاطر ظرافت آنچه بِدان متوسّل شدی، تو را زمامدار فلان منطقه گردانیدم.

ابن عرفه - مشهور به نفْطویه، كه یكی از محدّثان بزرگ و برجسته است - در تاریخ خود، چیزی شبیه به این خبر را نقل كرده و گفته است كه:بسیاری از احادیث ساختگی درباره فضایل صحابه، در روزگار بنی امیّه با انگیزه تقرّب جُستن به بنی امیّه ساخته شده اند؛ چرا كه می پنداشتند بنی امیّه علی رغم بنی هاشم به چنین كاری علاقه مندند.[1].









    1. شرح نهج البلاغة:43/11، بحار الأنوار:68/44.